شايلين جون، عشق مامان و باباشايلين جون، عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه سن داره

مزرعه عشق

ماماني روزت مبارك

 همسر عزيزم ، اينك كه در سالروز ولادت حضرت فاطمه (س) و روز مادر ،  دومين سال مادر بودن را تجربه ميكني ، از طرف خودم و دختر گلمون اين روز قشنگ رو به تو تبريك ميگم. من و شايلين اميدواريم كه  در مسير زندگي و در كنار هم موفق ، شاد و سلامت باشي.   مامانجوناي شايلين ، مامان بزرگاي مامان شايلين ، عمه ها ، خاله ها ، زن عمو ها ، زن دايي ها ، دختر  عمه ها ، دختر خاله ها و .... و همه مادراي دنيا روزتون مبارك .   تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون  شمع  گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از...
31 فروردين 1393

آخرین روزهای نوروز93 و دخملی 15 ماهه ما

شایلین مامان بالاخره انتظار یه هفته ایی ما به پایان رسیده و 10 فروردین فرار رسید و بابایی یک شنبه شب 10هم فروردین اومد بیرجند، وقتی بابایی رو دیدی قیافه جالبی داشته یه جورایی با خودت فکر می کردی داری خواب می بینی یا توهم زدی خیلی با تعجب زل زده بودی به باباییت   فدات بشم مامانی که اینقدر ماهی  بابایی از راه نرسیده به دنبال کیک واسه ی دخمل 15 ماهش، ولی متاسفانه کیک گیرمون نیومد.بعدشم حرکت به سمت مود   پارسال این موقع هم رفتیم مود آخه عمو اسد اونجا باغ دارن و یک شنبه شبا آبداری دارند ما هم میریم اونجا آتیش روشن میکنیم و یه چهارشنبه سوری به پا میکنیم تا عمو تنها نباشند  دخملک مامان پارسال این موقع 3 ماه...
30 فروردين 1393

بابایی، روز آزمايشگاه مبارک

همسر عزیزم   آن هنگام که مثبت و منفی تو دنیایی را زیرو رو می کند ، آن هنگام که حق لمس سلول ها  فقط از آن توست و تویی که نظاره گر عظمت خدا درون میکروسکوپ هستی  . هر روز که  خدمتت مایع نجات انسانی می شود آن روز ، روز توست.  امروز  ، سرو سبز علوم پزشکی در برابر  قامت سپیدپوشت " ای نام آشناترین گمنام " سر تعظیم و تکریم فرود آورده . سی ام فروردین ماه ، روز یادمان شکوهت گرامی باد.    تبریک صمیمانه من و دختر گلمون رو به مناسبت این روز بزرگ و همچنین انتخاب شایسته ات رو برای دومین سال به عنوان کارمند نمونه آزمایشگاه در دانش...
30 فروردين 1393

6 تا 8 فروردین 93

6 فروردین من و تو می خواستیم بریم خونه دوستم هدی جون، برعکس روزهای دیگه ساعت 8 صبح بیدار شدی ( منم خیلی تعجب کردم چون هروقت می خوام با تو برم جایی شما خانم میگیری می خوابی و دیرتر بیدار میشی ) و با بقیه نشستی سر سفره صبحانه؛ ولی صبحانه نمی خوردی فقط شیطونی می کردی . ناناز مامان ساعت 10 صبح گرفتی خوابیدی و تا یکم خواب بودی  خیلی بلایی دخملی آخه تو هیچوفت تو روز اینقدر طولانی نمی خوابیدی   خلاصه کلام بالاخره بابا جون ما رو برد خونه هدی جون و شما اونجا با گل پسر 6 ماهه هدی جون یه اسم سامیار یه کم بازی کردی .ولی سامیار بیشتر خونه مامان جون بابا جونش بود ماشاا... خیلی پسر  آرومی بود.  پنج شنبه 7 فروردین خونه ساغرجون،...
27 فروردين 1393

3تا5 فروردین 93

دخملی مامان ،3 فروردین بابایی برگشت سر کار  و من و تو موندیم بیرجند. 3و 4 فروردین خونه عمه صدیقه و خاله فرشته دعوت بودیم، خونه عمه صدیقه دو تا نی نی دیگه هم بود، ویدا جون و سامان جون.  خیلی خوش به حالت بود هرروز ددر، خونه عمه، خونه خاله، یه عالمه همبازی هرروز صبح که بیدار میشدی؛ باباجون، مامان جون، خاله آرزو، خاله فایزه میومدن سراغت یا خودت در اتاقو باز می کردی و می رفتی سراغشون  ولی حیف که باز سرما خورده گلکم ، نمی دونم چرا بیرجند همیشه همه سرماخورده اند   5 فروردینم دعوت خاله فریده و سحر جون رفتیم هتل کوهستان اونجاهم با اونکه سرماخورده بودی ولی بهت خوش گذشت      &n...
24 فروردين 1393

اول و دوم فروردین 93

جمعه اول فروردین 93 حدود ساعت 1 عازم بیرجند شدیم، شما دخملی هم تا تربت خواب بودی ، ولی بعدش تا خود بیرجند از خواب خبری نبود، نکته مهم و قابل توجش این بود با اینکه بیدار بودی تا آرین شهر یعنی 30 کیلومتری بیرجند داخل صندلی ماشینت بودی آفرین گل دخترم  ًکلی با خودت حرف می زدی و بازی می کردی. حتماً می دونستی کجا می ریم شیطون. البته در همين بين بابايي  يه لحظه حواسش پرت شد و متوجه سرعت ماشين نبود كه گشت نامحسوس در يك اقدام غافلگيرانه جلومون رو گرفت و يه جريمه ناقابلي هم شديم !!!!!        وقتی رسیدیم از اونجایی که مامان جون، باباجون، خاله آرزو و کلاً هیچکس از اومدنمون خبر نداشت همگی سورپرایز شدن. ما هم اول...
21 فروردين 1393

سال تحویل 1393

شایلینم سلام مامانی سال 1393 مبارک باشه عزیز دلم امیدوارم سالی خوب و بابرکت،پرازشادی، تندرستی ، آرامش واسه تو واسه ما، واسه همه فامیل، واسه همه نی نی ها و مامان و باباهاشون باشه. آمین مامانی بعد از تعطیلات نوروز اومده با یه عالمه عکس و خاطرات قشتگ از دومین نوروز دخملی پنج شنبه 29 اسفندماه 92 بردیمت آخرین حمام سال 92 تا شایلینی تمیز و مامانی به استقبال سال 93 بره،اونروز کلی کار داشتم ، آخه فرار بود صبح روز بعدش یعنی اول فروردین به سمت بیرجند حرکت کنیم، و باید وسایل سفر رو آماده می کردم. از طرفی هر جا رو که مرتب می کردم تا موقع سال تحویل خونمون مرتب باشه ، مگه تو دخمل گل می ذاشتی بلافاصله روز از نو روزی از نو  ...
21 فروردين 1393

و اینک بهار ....

سال 92 در گلویش طعم خداحافظی دارد . برای ما که زیباترین اتفاق را داشته ایم  قطعا این سال طعم دیگری دارد .  خانه تکانی های ما هم روبه پایان است . ، دوست داشتم خانه تکانی کنم ( البته سبک ) تا بوی عید و بهار در خانه ما نیز بپیچد . هر چند که زمستان نرفته ، برگشت اما این مشکل زمستان است چون ما می دانیم بهار در چند قدمی ماست .  وقتی این همه هیجان ، شوق و ذوق را در مردم کوچه خیابان می بینی . وقتی جوانه های درختان را می بینی . وقتی همه جا غرق در سبزه های قشنگ است و ماهی های قرمز . وقتی حتی خود من به لباس های بچگانه نگاه می کنم لبخند می زنم  وقتی عطر سیر و سمنو می آید . وقتی خیلی ها دارند کوله بار سفر می بندند . ...
28 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مزرعه عشق می باشد